پایگاه خبری تحلیلی ویرا weera.ir

پنجشنبه 30 فروردين 1403 | Thursday 18 April 2024

فرج‌اله صیدمحمدی- سايت خبري ويرا - در تب و تاب رفتن به سوئد یا انگلستان هستم و سه ماه کلاس زبان رفته و مصمم شده‌ام که از کشور خارج شوم تا به دليل شرايط بغرنج اقتصادي در استان و محدوديت فعاليت حرفه‌اي دوران موفق‌تر و بهتري را در دنياي روزنامه نگاري تجربه كنم و همزمان قصد كانديداتوري براي انتخابات هيات رئيسه خانه مطبوعات را در سر مي‌پرورندام و در سر دوراهي ترديد ماندن و يا رفتن به سر مي‌بردم.

يك سال از فعاليت "تلگرام" و گروه‌هاي تلگرامي(سال 95) و فعاليت مردم در فضاي مجازي مي‌گذشت و مردم استان ايلام نيز هم‌پاي ديگر شهروندان در كشور از اين ظرفيت براي مطالبه‌گري و بيان نقطه‌نظرات خود بهره مي‌بردند و بيشتر وقت مردم در فضاي مجازي سپري مي‌شد.

مابين گعده‌هاي دوستانه، كلاس زبان، فعاليت روزنامه‌نگاري، تشكيل پرونده هاي متعدد حقوقي از سوي دستگاه‌هاي اجرايي و ماه‌هاي محرم و صفر يك گروه مجازي قرار بود تحولي در من ايجاد كند.

در انبوه پيام‌هاي تلخ و شيرين فضاي مجازي، "حاج حسن يوسفي‌نژاد" از مداحان و فعالان رسانه‌اي استان ايلام يك فايل صوتي به نام "تزوروني" را به همراه ترجمه در يك گروه تلگرامي منتشر كرد و من نيز اين فايل را دانلود و چندين بار گوش دادم.

دو هفته به اربعين حسيني باقي مانده است و با خودم فكر مي‌كنم خدايا اين فايل صوتي در اين شرايط ترديد،مشوش و متزلزلِ من چه حكمتي دارد؟

چند روز به مانند افراد افسرده به ويژه در ايام انتهايي شب كنج عزلت گزيده و ساعت‌ها با خود خلوت نموده و نوحه‌ي باسم كربلايي را به نام "تزوروني" گوش‌ داده و اشك مي‌ريختم.

شعر از زبان امام حسين(ع) نوشته شده و با نواي دلنشين و تاثيرگذار باسم كربلايي يك انقلاب دروني در من ايجاد كرد و غلبه بر اين شرايط روحي و رواني يكي از سخت‌ترين دوران زندگي‌ام بود.

از يك سو مسائل كاري و شرايط سخت مالي و از طرف ديگر تردد و توقف بيشمار زائرين امام حسين از شهر ايلام و همچنين برنامه تلويزيوني "در آستان خورشيد" كه روزانه از كيلومترها قبل‌تر از شهر كربلا پياده روي‌هاي زائرين حسيني در كشور عراق را به صورت زنده از شبكه 3 پخش مي‌نمود و از همه بيشتر اين نوحه‌ي" تزوروني اعاهدكم. تعرفوني شفيع اِلكم. اساميكم اسجلهه اساميكم. هله بيكم يا زواري هله بيكم .تزوروني..."آرام و قرار را از من گرفت و در نهايت تزرع و افسردگي قرار داشتم.

خدايا با اين دگرگوني دروني چكار كنم؟ نه پاسپورت داشتم و نه ويزا و نه قدرت تهيه‌ي اين مدارك لازم براي ورود به كشور عراق !. با مراد ناصري فرماندار وقت مهران تماس گرفتم و گفتم من بايد هر طور شده اين اربعين را در كربلا حضور پيدا كنم . فرماندار مهران از من ‌پرسيد ويزا و پاسپورت تهيه كرده‌ايد؟گفتم نه ندارم! گفت: تردد بدون ويزا امكان‌پذير نيست . تهيه‌ي ويزا يك پروسه طولاني بود و باز هم نگران شدم و در كنج دلتنگي‌هاي خود صدها بار نوحه‌ي تزوروني را با ترجمه گوش دادم.

ملول، مايوس و دل افگار از شرايط بوجود امده هر روز در ايستگاه‌هاي صلواتي تردد زائرين حسيني را به نظاره مي‌نشستم و حسرت به دل به خانه بر مي‌گشتم. نمي‌خواستم از جاماندگان باشم و نمي‌توانستم مختار قرن 21 باشم. نمي‌خواستم با خودم بگويم امسال هم سعادت نداشتيم! آقا نطلبيد يا قسمت نشد انشاء‌الله اربعين ديگر.

دوستانه رسانه‌اي كه همان روز‌ها در صدد تشكيل يك گروه براي كانديداتوري خانه مطبوعات بوديم تقريبا هر شب جلسه داشتيم و دل‌ها به هم نزديك شده بود. در آن جلسات با خود گفتيم چه خوب است كه مرز باز شود و بدون ويزا از مرز مهران در كنار خيل زائران حسيني به كربلا برسيم.

در همين اثناي تحولات دروني يك خبر و ويدئوي كوتاه چند ثانيه‌اي در كشور مثل بمب صدا كرد. عبور از مرز مهران بدون ويزا و پاسپورت امكانپذير شده بود و اصلا باور نمي‌كردم تا اينكه با منبع آگاه امنيتي در مهران تماس گرفتم كه گفت: بله تردد از مرز بدون ويزا امكانپذير است و تمام زائرين بدون ويزا در مهران از كشور خارج شده‌اند .

بي درنگ با 5 تن از اصحاب رسانه استان تماس گرفته و آنها را از موضوع خروج بدون ويزا آگاه مي‌كنم. خوشحالي آنها از پشت تلفن موج مي‌زند و ما همان شب تصميم گرفتيم كه فردا غروب راهي كربلاي معلي شويم.

خانواده را از اين سفر معنوي مطلع نموده و لوازم مورد نياز سفر را مهيا كردم . يك جفت كفش پياده‌روي، لباس گرم و كارت ملي و مقدار اندكي پول و جسمي كه يك هفته براي حضور در اين سرزمين، همه تن قلب شده بود.

5 نفري با خوردوي شخصي راهي مهران شديم. در شهر ايلام كارتن‌نوشته‌هايي براي اسكان زائرين در دست مردم ايلام قرار داشت و برخي با خوردوهاي شاسي‌بلند دهها غذاي گرم را در بين اتوبو‌س‌هاي زائران توزيع مي‌كردند و هر كس به اندازه وسع خود خدمتي ارائه مي كرد. ترافيك در مسيرهاي منتهي به شهر مهران سنگين بود و حدود ساعت 23 شب به مرز بين المللي مهران رسيديم.

مهران به بزرگترين پاركينگ دنيا تبديل شده است و ايستگاه‌هاي صلواتي 24 ساعته خدمات قابل قبولي را ارائه مي‌كردند و نان داغ كباب داغ مشهور ملكشاهي‌ها در پل زائر تا مرز برپا بود و شور حسيني در نزد مردم مهران و زائران موج مي‌زد.

در آخرين خروجي مرز ايران و عراق با ثبت شماره ملي وارد گيت‌هاي كشور عراق شده و در آستانه‌ي خروج از كشور قرار داشتيم.

اكنون ما ديگر در كشور عراق هستيم. كشور ايران و شهرداري تهران و ديگر نهادهاي خدمت رسان تا لحظه‌ي سوار شدن به خودروهاي عراقي در يك پاركينگ بزرگ با انبوه خودروهاي پارك شده در يك محيط خاكي بسيار نامناسب به خدمت‌رساني به زائرين ادامه مي‌دادند.

تصميم جمعي آن بود كه ابتدا عازم نجف شويم. سوار يك خودروي" ون " شده و تعدادي از جوانان اهل دره شهر ايلام نيز همراه شدند .اولين شهر پيش رو زرباطيه است و فلر پالايشگاه اين شهر تا هزاران متر بالاتر به چشم  مي‌خورد و راننده يك توقف طولاني را در اين مسير دارد و پس از اعتراض مسافران وي مي‌گويد منتظر بردارش مي‌باشد كه راننده است و بايد پشت سرهم اين مسير طولاني را طي كنند و در اين حين متوجه مي‌شويم او مسلح و بسيار عصباني است.(به دليل حضور داعش در عراق مسلح بودن رانندگان طبيعي به نظر مي‌رسيد). پس از طي يك مسير كوتاه به شهر بدره مي‌رسيم. مردم بدره عراق قرابت سببي، نسبي و اشتراكات فرهنگي فراواني با مردم ايلام دارند و در اين شهر موكب‌ها با ترتيب خاصي در طول مسير پذيراي زائرين حسيني بودند.

كوت ، نعمانيه ، شوملي و ديوانيه را نيز در امتداد شب طي نموده تا پس از حدود 5 ساعت به شهر نجف رسيديم. كرايه نفري 50 هزار تومان بود. بامداد است و در آخرين ايستگاه خودروها در نجف در حوالي يك زيرگذر روگذر پياده و پس از صرف صبحانه و اقامه نماز راهي حرم مطهر حضرت علي (ع)مي‌شويم.دو طرف خيابان‌هاي شهر نجف منتهي به حرم حضرت علي (ع) مملو از زائرين حسيني از كشورهاي مختلف با قوميت‌ها و مليت‌هاي مختلف است كه پياده عازم كربلا هستند.

از نجف تا كربلا حدود 80 كيلومتر يا حدود 1450 عمود است و زائران حسيني با لباس‌هاي مشكي و عزادار اما مصمم كه عمدتا دم‌پايي يا "نعال" عراقي به پا دارند و از همه مهم‌تر با پرچم‌هاي سرخ ، سبز و سياه به صورت خانوادگي با اراده‌هاي استوار و گام‌هاي نستوه دل را به مسير دلدادگي و عاشقي سپرده بودند. ياد اين بيت از شعر تزوروني "سيد عبدالخالق المحنه" در خصوص پرچم افتادم كه از زبان امام حسين (ع) گفت: "يا هلشايل رايه و جاي گاصدني تعرف رايتك بي من تذكرني؟ بلگطعو چفوفه و صاح ادركني. صحت ويلاه يا اخويه و ظهر محني. ترجمه:اي آنكه پرچم را برداشته‌اي و آمده‌اي قصد ديدارم كني. مي داني پرچمت مرا ياد چه كسي مي‌اندازد؟به آن دست بريده كه فرياد زد:مرا درياب. فرياد زدم بي‌برادر شدم و اندوهم برمن آشكار شد."

پس از حدود 4 ساعت پياده‌روي به قبرستان وادي‌السلام بزرگترين قبرستان دنيا در شمال نجف و حرم مطهر اميرالمومنين(ع) مي رسيم. اين قبرستان بزرگ 1485 هكتار مساحت دارد و مرقد تعدادي از پيامبران و شخصيتهاي بزرگ شيعه در اين آرامستان است.

از ميان كوچه‌هاي قديمي و كم‌عرض شهر نجف كه بيشتر به كوچه‌هاي قديمي و كاهگلي اطراف حرم حضرت معصومه(س) در قم  شباهت دارند و غربت و دلتنگي عجيبي در آنها پنهان است، در ميان ازدحام و صفوف به هم تنيده زائران كوي دوست به حرم مطهر اميرالمومنين(ع) مي‌رسيم و براي نخستين بار است اين سعادت نصيب من مي‌شود و بغض عجيبي همه‌ي درونم را در بر مي گيرد و براي مظلوميت علي (ع) ساعت‌ها در خود فرو رفتم  و به اين روايت انديشيدم كه گفت:" پس از زيارت و عرض سلام به قبر نوراني پيامبر در مدينه، زيارت مضجع مطهر امام علي (ع) و هم چنين حرم مطهر امام حسين عليه السلام توصيه شده است."

تا عصر همان روز در شهر نجف و كنار حرم امام اول شيعيان استراحت و تصميم بر آن شد به سمت كربلا حركت كنيم.

در شهر نجف به اين فكر افتادم كه به راحتي مي‌توانم به كشورهاي اروپايي سفر كنم اما هنوز يك سفر معنوي در پيش دارم و براي رفتن زود بود.

عراق كشوري است كه از نظر زيرساخت‌هاي تامين برق با مشكل اساسي روبرو بود و بويژه از زمان حضور داعش در اين كشور علاوه بر عدم رعايت اصولي نظافت، بي‌نظمي و عدم وجود نيروهاي شهرداري، تامين و توزيع نيروي برق در شهر نجف به ابتدايي‌تري نشكل ممكن انجام شده بود و در فاصله‌ي حدود دو هزار متري از حرم مطهر، برق منازل يا مغازه‌هاي 50 تا 100 خانوار از طريق موتورهاي گازوئيلي با كابل‌هاي سفيد بسيار خطرناك انجام مي‌شد و براي هر منزل يك كابل برق در نظر گرفته شده كه در بسياري از موارد كابل‌هاي برق روي زمين افتاده بود و همچنين علاوه بر ايجاد خطر برق گرفتگي، صداي موتورهاي توليد برق آزار دهنده بود.

نجف را با همه‌ي داشته‌ها و نداشته هايش به مقصد كربلاي معلي همگام با عاشقان حسيني ترك مي‌كنيم. در بين كربلا و نجف شهري به نام "حله" قرار دارد. حله از نظر زيرساخت شهري به مراتب بهتر است و پس از طي يك مسافت شب هنگام به يك منطقه به نام "سدة الهنديه " در حدود 40 كيلومتري شهر كربلا مي‌رسيم.

تلاش براي اسكان شبانه‌ي ما آغاز مي‌شود و ساكنان اين منطقه كه بافت زندگي در آن سنتي است با خواهش عاشقانه و پافشاري دست ما را مي‌گيرند و ما را به منزل خود دعوت مي‌كنند و در حياط خانه‌ي آنها كه با چادر آبي‌رنگ فضاسازي شده است شب را در كنار حدود 15 زائر از كشور افغانستان سپري مي‌كنيم.

اهالي اين خانواده پرجمعيت هر چه در بساط دارند را در اختيار زائران قرار مي‌دهند و تا پاسي از شب به پذيرايي از آنها مشغول‌اند. مردم عراق و استان كربلا مردم بسيار مهمان نواز و دوست دار و محب اهل بيت(ع) و  زائران حسيني هستند و در اين زائرنوازي سعي‌ مي‌كنند بيشترين زائر را پذيرا باشند و خانه‌ي آنها همواره محل اسكان و خواب زائرين سرور و سالار شهيدان است.

صبح روز بعد چشم در چشم خورشيد ماه صفر و نگاه در نگاه فراتِ خجل و شرمسار و  پا به پاي زائران عاشق به سمت حرم يار حركت مي‌كنيم.

كربلا استان پرآبي است و باغ‌هاي متراكم خرما و كشت و كار پر ثمر در كنار آب فراوان فرات در مسير ديده مي‌شود و هم چنان اين رود را مي بينم كه از كرده‌ي خويش شرمسار است و قصد جبران دارد.

جهان اسلام به واسطه‌ي مظلوميت امام حسين(ع) هر سال به مدت حدود 2 ماه شيعيان و مسلمانان و ديگر اديان را در مسير هم‌دلي گرد هم آورده و اين واقعه تنها با حفظ سنت حسنه‌ي پياده‌روي معنوي اربعين حفظ شده است.

پياده كه باشيد فارغ از هر رنگ و درنگ، توانمند يا فقير، پير يا جوان و خردسال ،قوميت و نژاد و ... فقط در طلب رسيدن به مقصد و مقصود هستيد و در اين مسير مي‌توان درس‌هاي زيادي آموخت. چه نوزاداني در اين مسير در آغوش پدران و مادران خود يا كالسكه و يا معلولاني سوار بر ويلچر عشق به حسين را مي‌اموزند و چه پيرمرد و پيرزناني كه پرچم عزا به دست، مسير عاشقي را براي ده ها ‌بار طي مي‌كنند و با هم هم‌كلام مي‌شوند و ديپلماسي آييني اربعين رقم مي‌خورد.  تا پياده نباشي نمي‌دانيد حضرت زينب كبري(س) اين بزرگ راويِ واقعه‌ي عاشورا با پاي پياده به همراه اهل بيت امام حسين(ع) چگونه مسير كربلا را تا شام با پاي پياده طي طريق نمودند.

راوي بزرگ حادثه كربلا را مي‌توان بزرگ خبرنگار تاريخ اسلام نيز ناميد از آن جهت كه با افشاگري‌ها، خطبه‌ها و سخنراني‌هاي آتشين سعي در بيان مظلوميت شهداي دشت كربلا داشت و پياده‌روي و بازگشت اين بانوي بزرگ جهان اسلام در سال 61 هجري براي دفن سرهاي مطهر شهيدان بوي‍ژه سر مقدس امام حسين (ع) ، مبناي پياده‌روي و نظر صاحب‌نظران و مورخان شيعه و اهل سنت در شكل‌گيري راه‌پيمايي بزرگ اربعين حسيني است.

پارچه‌نوشته‌هاي سياه و لباس مشكي كه در نزد همه‌ي كشورها نشان رسمي و مشترك عزاست، بر دست و تن زائران پياده اربعين خودنمايي مي‌كند و خود را در غم و مصيب بزرگ زينب كبري شريك مي‌دانند.

نمي‌دانم چه تعداد موكب در طول سفر به كربلا به چشم خود ديدم ولي بيش از هزاران موكب يا ايستگاه به صورت صلواتي از زائران پذيرايي مي كنند و برخي ديگر پاي زائران را مي‌بوسند و روي چشم مي‌گذارند و خستگي را از تن آنها خارج مي‌كنند.

"امام صادق(ع) درباره ثواب زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده می‌فرماید: کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند به هر قدمى که بر مي‌دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏ فرماید و یک درجه مرتبه‏ اش را بالا مى‏ برد.(کامل الزیارات ص۱۳۴)"

زندگي ‌آنها خلاصه شده در قدم‌هاي استوار و يك كوله‌پشتي اندك كه متاع آنها از دنياست و شال مشكي در گردن كه در سرما و گرما پا به پاي عاشقان يك چيز را صدا مي زنند" لبيك يا حسين".

"هله بيكم يا زواري هله بيكم" دو باره ياد نوحه‌ي تاثيرگذار "تزوروني" مي افتم كه مي‌گويد:"خوش آمدي اي كه فراموش نكردي و بر وعده حاضر مي‌شوي. امدي و نه گرما و نه سرما برايت مهم نبودند. قسم به حق اشك بانوي گرامي و فرق شكافته اكبر. پيشت حاضر مي‌شوم و وقت محشر رهايت نمي‌كنم."

از صاحبان برخي از موكب‌ها كه جلوي چشم ما چند شتر و گاوميش و گوسفند را سر مي‌‌برند مي‌پرسم كه مگر چقدر درامد داريد كه اين همه هزينه مي‌كنيد كه جواب مي‌دهند هر چقدر براي زائران حسيني هزينه كنيم بركت آن در زندگي ما چند برابر است و البته آنها ادامه مي‌دهند: دولت عراق نيز به هيات‌هاي مذهبي و موكب‌داران كمك مالي مي نمايد و خيرين و نيوكاران از سراسر جهان نذورات خود را تحويل ما مي‌دهند و ما سعي مي‌كنيم بيشتر امانت‌دار خوبي باشيم.

"و حك چف الكفيل و الجود و الرايه. انا و عباس وياكم يا مشايه .يامن بعتو النفوس و جئتو شرايه : قسم به حقّ دست ضامن و بخشش و پرچم او. من و عباس با شما هستيم اي پيادگان. اي كساني كه جان‌هايتان را فروختيد و براي خريد زيارتم آمديد." اين بيت را مي‌توان شاه بيت شعر سيد عبدالخالق المحنه در شعر و نوحه‌ي تزوروني ناميد كه در وصف كساني است كه پياده به زيارت امام حسين آمده اند و عل‌رغم شرايط سخت اقتصادي و كمبود امنيت در كشور عراق، جانشان را در كف دستشان گذاشته و براي شناخت سرزمين كرب و بلا پياده شتافته‌اند.

مسیر راه‌پیمایی مسیر عرش‌پیمایی و معرفت‌پیمایی است و وقتي هر "عمود" را پشت سر مي گذاريد افق زندگي شما روشن تر و بر شناخت شما از زندگي و دين افزوده مي‌شود. عمودها با انسان حرف مي زنند. هم مي فهمي، صبوري براي رسيدن به مقصد يعني چه! هم وقتي خسته مي‌شوي تعدادشان را مي شماري و هم ياد عمود آهني مي‌افتي و هم اگر گم شديد مي‌توانيد يك عمود را نشانه و محل ديدار قرار دهيد.

پس از حدود پنج ساعت پياده‌روي عاشقانه هم‌پاي زائران با شور و شوق وصف ناشدني به تدريج از ايست و بازرسي‌هاي متعدد حرم مطهر عبور مي‌كنيم و لحظه به لحظه به تپش قلب‌ها افزوده مي‌شود.

در چند صد متري حرم حضرت عباس (ع) نيروهاي نظامي عراق يك داعشي را شناسايي و دستگير نمودند و عراقي‌ها كه از ديدن اين صحنه‌ها تعجب نكردند به آنها مي‌گفتند "دواعش يا حرامي" و از آنجا بايد فهيمد كه داعش اين پديده‌ي شوم و وصله‌ي ناجور جهان اسلام عداوت و دشمني خود را تا انتحار در بين زائرين و آخرين نقطه‌ي ملاقات و زيارت در سر مي‌پرورانده‌اند و البته در بيشتر موارد ناكام مانده‌اند.

تراكم و ازدحام جمعيت به تدريج به اوج خود مي‌رسد و كاروان‌هاي مختلف هركدام سبك و سياق خود را براي شناسايي اعضاي كاروان داشتند و برخي از آنها طنابي به دست گرفته بودند و بدان چنگ زده بودند به مثابه ريسمان الهي و كمتر زائري گم مي‌شد و چنانچه بواسطه‌ي حجم بالاي جمعيت از هم جدا مي‌شدند توسط بلندگوهاي بين الحرمين به محل گم شده‌ها روانه مي‌شدند.

سر از پا نمي‌شناسيم و هر زائري زير لب با خود نجوا مي‌كند. هر كسي خواسته‌اي دارد و خداوند متعال را به آبروي حسين و عباس قسم مي دهند حاجت آنها را برآورده كند.

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است! اين چه رستخيز و چه قيامتي است كه در بين‌الحرمين حاكم است .

چشمانم كه به  السلام عليك يابن اميرالمؤمنين (ع) و "السلام عليك يا ساقي عطاشي كربلاء" مي‌افتد تمام گلويم خشك مي‌شود از فرياد و هق‌هق و ناله، و اشك در چشمان من طوفان غم دارد به دل و اينجا جايي است كه گريه بر مرد عار و عيب نيست و كسي را نديدم كه اشك در چشمانش حلقه ماتم نزده باشد. مشك سوراخ‌شده در مقابل حرم حضرت عباس(ع) خودنمايي مي‌كند مَشكي كه علمدار كربلا از آن بي نصيب ماند.

در بين‌الحرمين شور و شعور حسيني موج مي‌زد و دسته‌هاي زنجيرزني و سينه‌زني با نظم و نسق خاصي با امام حسين(ع) و ابولفضل(ع) ابراز هم‌دردي مي‌كردند و اندوه و ماتم خود را نشان مي‌دادند.

مات و مبهوت اين مكان شده‌ام. گويا جاذبه اين زمين چند برابر است. چهارستون بدنم مي‌لرزد و يك بار اين حالت را با شدت كمتري در جمكران تجربه كرده‌ بودم. چه بگويم؟ چه چيز را طلب كنم. از كدام درد با آقا سخن بگويم. زبانم الكن و قاصر است و بغض و اشك مجال سخن نگذاشته است و ساعاتي را بدين ترتيب سپري كردم.

تزوروني در عمق جان و روح من موثر واقع افتاده بود و وقتي اشك‌هاي زائرين حسيني را در بين الحرمين ديدم ياد اين بيت افتادم كه گفت:"عَلَي واجب اوافيكم يا وفايه. تواسيني شَعائركم. ترويني مدامعكم. اواسيكم انا و جرحي اواسيكم. هله بيكم يا زواري هله بيكم: بر من واجب است كه به شما وفا كنم اي وفاداران. عزاداريتان به من دلداري مي‌دهد. اشك‌هايتان مرا سيراب مي‌كند . من و زخم‌هايم به شما دلداري مي‌دهيم. خوش آمديد اي زائران من خوش  آمديد.

لازم نبود چيزي بگويم اما ته دل اذن تصميم مي‌خواستم براي خروج از كشور و شركت در انتخابات خانه مطبوعات استان ايلام و اما وقت اندك است و پس از عرض سلام به سرور و سالار شهيدان و حضرت عباس(ع) در بين‌الحرمين وارد بازار شهر كربلا كه با بين الحرمين فاصله‌‌ي كمتر از 10 متر دارد ، مي‌شويم.

بازار شهر كربلا مملو بود از اجناس ترك ، كره‌اي ، چيني و عربستاني و از محصولات ايراني خبري نبود. گروه تصميم گرفته بود كه پس از نماز و استراحت مختصر كربلا را به مقصد مهران ترك كنيم. سخت است رفتن از اين قطعه‌ي بهشت. آرامش موج مي‌زند . كجا برويم مگر مقصد ما اين سرزمين نبود؟! اما بايد رفت بايد رفت و راوي شد و هر زائر يك راوي براي انتقال اهداف اصلي قيام به صورت سينه به سينه باشد و از رنج‌هاي اهل بيت و مرارت‌هاي زينب كبري(س) روايت كند.

در مسير بازگشت اما خيل عظيم زائرين را در يك بزرگ‌راه منتهي به بين‌الحرمين مي‌بينم كه از همه‌ي اديان از جمله مسيحي‌ها قدم در پياده‌روي حسيني گذاشته‌اند و در مسير برگشت بزرگراه جمعيت بيشماري نيز بايد كربلا را ترك كنند.

در مسير بازگشت در دو طرف بزرگراه موكب‌هايي از طرف كشور عراق، حرم شريفين امام حسين و حضرت عباس و هم چنين ايستگاه‌هاي صلواتي از ايران با ارائه بسته‌هاي فرهنگي و مذهبي به چشم مي‌خورد و پس از ساعت‌ها پياده‌روي در غروب سنگنين و اندوه‌بار آفتاب كربلا به يك مكاني مي‌رسيم كه كاميون‌هاي حمل بار منتظر زائران هستند تا آنها را از شهر خارج كنند.

ما نيز سوار يكي از اين كاميون‌‌ها مي‌شويم و شب‌هنگام به مكاني ديگر خارج از شهر با عنوان ترمينال خودروهاي مسافركشي مي‌رسيم.

جوان خوش سيما و درشت هيكلي با صداي بلند فرياد مي‌زند مهران - مهران و ما سوار خودروي او مي‌شويم و پس از حدود يك ساعت ترافيك سنگين از شهر كربلا خارج مي‌شويم و منازل كربلايي‌ها ‌را در همان فاصله مي‌توان ديد كه بيشتر آنها خاموش هستند و شايد ساكنان آنها در بين ‌الحرمين يا در مسير در حال خدمت‌رساني به زوار باشند يا واقعا اين كشور با مشكل بزرگ تامين برق مواجه است.

در مسير بازگشت نيز عراقي‌ها با برپايي موكب، زائران را به حال خود رها نكرده‌اند و از رانندگان ملتمسانه خواهش مي‌كنند تا خودروي خود را متوقف كنند يا در خانه‌ي آنها ولو براي ساعتي استراحت يا از آنها پذيرايي كنند. هر خودرويي كه متوقف نمي‌شود به سرعت بسته‌هاي غذايي به تعداد در اختيار آنها قرار مي‌گيرد و عراق به عنوان كشور موكب‌ها تا نقطه صفر مرزي پذيراي زائران هستند.

زير ساخت‌هاي راه بويژه در جاده‌سازي و نصب علائم راهنمايي رانندگي و عدم وجود نيروهاي پليس در كشور عراق در حد فاجعه است و پس از حدود يك ساعت حركت از مقصد از نحوه‌ي رانندگي‌ راننده مشخص است كه خواب بر او مستولي گشته است و پس از تذكر مسافران وي اعلام مي‌كند كه بايد ساعتي را در يك مسجد بين راهي استراحت كند.

اما پس از حدود 30 دقيقه مشخص مي‌شود كه توقف تاثيري ندارد و يكي از دوستان رسانه‌اي ما تصميم مي‌گيرد كه پشت فرمان خودروي ون بنشيند.

رانندگي در كشور عراق بسيار سخت است.رانندگان با سرعت بسيار بالا و بي‌محابا رانندگي مي‌كنند. دوست ما نيز تجربه‌ي رانندگي ون را ندارد و استرس و فشار روحي زيادي به مسافران وارد مي‌شود. در طول مسير يك فرد با لباس شخصي و صورت پوشيده جلوي خودرو را مي‌گيرد و صاحب خودرو با زبان عربي پاسخ او را در عالم خواب و بيداري مي‌دهد و ترس زائرين از اينكه اين فرد چه كسي بود تا دقايقي همراه بود.

تا مرز مهران به همين ترتيب سپري شد و ما وارد پايانه‌ي مسافربري زرباطيه شديم. پس از طي مسافتي و عبور از گيت‌هاي كشور عراق وارد ايران مي‌شويم.

در بازگشت از شهر مهران به سمت ايلام با خودروي شخصي، راننده به دليل آنكه مسير كربلا تا مهران را رانندگي نموده است در حين رانندگي دچار خواب‌آلودگي مي‌شود و در آستانه‌ي خروج از جاده با فرياد من يكي ديگر از دوستان كه در صندلي جلو نشسته بود با سرعت عمل فرمان خودرو را در اختيار گرفت و راننده را بيدار كرد تا ما به سلامت به مقصد خود برگرديم.

اكنون در سه روز به اربعين حسيني در سال 97 و پس از دو سال نه به خارج از كشور رفته‌ام و نه براي خانه مطبوعات كانديدا شده‌ام بلكه در مقطع كارشناسي ارشد در آستانه‌ي فارغ التحصيلي هستم و ذكر هر روز من يا حسين(ع)است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
بازخوانی کپچا


تمامی حقوق سایت محفوظ و متعلق به مدیریت سایت ویرا می باشد ، طراحی شده توسط دنیای طراحی وب 09186377747

 

 

Template Design:Dima Group