ویرا/پیمان کمالوندی: گاهی اوقات حرفهایی را میشنوی که فراتر از معنا و مفهومش؛ آنقدر شیرین و دلنشیناند که عمق احساس و وجودت را نشانه میگیرد و همچون لالایی مادرانه دوست داری چشمانت را ببندی و آن را در ذهنت بارها تکرارش کنی.
خبرنگار فقط وقایع و مطالبی را مینگارد که احساس و عاطفه و محبت و... جایشان در خبر خالی است. مطابق این حرفهای ماندگار و شیرین که در خبر جایی ندارند؛ جملهای بود که آقای بسطامی نماینده مردم استان در مجلس شورای اسلامی در جمع پرستاران بیمارستان امام خمینی(ره) به زبان آورد. در عصری سرد روزهای اخیر جناب آقای بسطامی نماینده مردم در مجلس برای تجلیل از پرستاران در بیمارستان امام خمینی(ره) ایلام در جمع پزشکان و پرستاران حاضر شد. با اهداء شاخههای گل، ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار را به آنان تبریک گفت. در این آیین تجلیل جملهای را گفت که اکنون مرا به این افکار واداشته که چگونه و با چه زبانی بیانش کنم که حق مطلب ادا شود. ایشان لحظاتی در جمع پرستاران از اهمیت کار این قشر زحمتکش و نقش آنان در سلامت جامعه و ایثار و فداکاری آنان در مبارزه با بیماری کرونا و حفظ جان بیماران سخن گفت. همچنین در بخش دیگری از سخنانش از بستری شدن خود در بیمارستان به واسطه ابتلا به کرونا سخن به میان آورد. در میانه سخنانش ناگهان ورق برگشت و حرفهایش لحنی صمیمانهتر به خود گرفت. تداعی ایثار و فداکاری پزشکان و پرستاران در درمان در روزهای بستری در افکارش؛ باعث شد سخنانش به کلی عوض شود. گویند سخنی که از دل برخاست، لاجرم بر دل نشیند و به راستی این مسئله را در آن لحظه تجربه کردم. سختی بیماری و رنجوری نماینده در ایام بیماری و پرستاری شجاعانه پرستاران از او؛آن چیزی بود باعث شد اوج تواضعش را به نمایش بگذارد. وقتی که آقای نماینده از بیان احساس قلبیاش به پرستاران به ستوه آمد، برای لحظهای سکوت کرد و چشمانش را بست و با لحنی بغضآلود خطاب به آنان گفت: تمام عمرم و خدمت سیسالهام فدای یک شب خدمت و شب بیداری پرستاران. از قدیم گفته اند که قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید و آقای بسطامی این جمله را در حالی به زبان آورد که از سر تواضع و قدرشناسی و نشانه احترام به پرستاران، سرش پایین بود. پس از ادای این جمله حس زیبا و صمیمانهای شکل گرفت و برای لحظاتی سکوتی بر فضای بخش حاکم شد. به راستی که گوهر هرکس از سخنانش پیداست و آقای بسطامی به زیباترین شکل ممکن از پرستاران و ایثار و ازخودگذشتگی آنان تقدیر کرد. این جان فدا کردن، تنها یک سخن عادی نبود بلکه یک حس قدرشناسی و معجونی از عشق و عاطفه بود که باهم درآمیختند تا یک انسان قدرشناس را در جمع ناجیان بیماران رنجور یاری کند که اوج احساسش را بیان کند. این جمله کوتاه از هزاران شاخه گل و تندیس پر بهاتر بود و چه نیکو ایثار و فداکاری پرستاران را به نمایش گذاشت و خستگی ماهها شب بیداری در نبرد بیامان با کرونا را از وجودشان زدود. در روزهایی که آدم حتی از سایه اش هم هراس دارد و می گریزد، چه نیکوست پرستاران را دریابیم و جان فدایشان کنیم و از عمق وجودمان زمزمه کنیم که صد جان فدای آنکه دل با زبانش یکیست. صد جان فدای آنکه در خود می شکند و خود را فدای پرستار می کند و شیر مادر حلالش که اینگونه امید را به نگاههای معصومانه پرستارانی هدیه می کند که از فردایش آن بیخبرند. خبر ندارند که آیا کرونا مجال میدهد که یکبار دیگر طلوع و غروب دیگر خورشید را نظارهگر باشند؟. پرستاری که ماههاست حسرت یک بوسهی پرمهر بر گونههای فرزند خردسالش بر دل دارد و از خوف ویروس ناشناس و بیمروت کرونا، این حسرت را تحمل میکند. پرستاری که آغوش گرم پدر و مادر پیرش را ماههاست فراموش کرده و به امید روزهای بهتر، ایام را میشمارد و از آنها فاصله میگیرد. به جناب آقای بسطامی!! کسی که اینگونه جان فدای پرستار میکند، یقیناً این دردها را میشناسد. به راستی که جان فدای پزشکان و پرستارانی که همچون شمع می سوزند که نورشان بر اطراف بتابد. این قهرمانان سپیدپوش که رنگ لباس و دلشان یکیست، اکنون پناه بیمارانی شدهاند که کرونا امید را از آنان ربوده و میخواهد جسم و جانشان را نیز به یغما ببرد. صد جان فدای این دستان شفابخش که بیپروا از نام کرونا، بر پیشانی بیماری رنجور گذارده میشوند تا مهر و همبستگی را به او هدیه کنند. جناب آقای بسطامی!! چه نیکو این دستها و این مهر و ایثار و همدلی را ستودی! این پزشکان و پرستاران ماههاست که پشت سر فرماندهای جوان در دیار محروم و قهرمانمان ایلام، به جنگی نابرابر رفتهاند. اکنون یاریگر این فرمانده و سربازانش باش که مبادا کرونا، آنان را در این پیکار سخت تنها و بییاور بیابد.