سایت خبری ویرا- اکنون و در سپهر رسانهی ملی سریالی تحت عنوان "ایلدا" با موضوع عشایر استان ایلام روی آنتن رفته است . هرچند این سریال در لرستان ساخته شده است اما وارونه نشاندادن حقایق دوران دفاع مقدس و تحریف زبان، پوشش، موسیقی کُردی اصلیترین نقدهایی است که میتوان بر ساختار این سریال وارد نمود.
با علم به اینکه بایستی به نویسندگان و کارگردانهای بزرگ کشور اجازه داده شود که مسائل و موضوعهای اجتماعی این دیار را به تصویر کشیده و از خشکمغزی پرهیز شود اما معتقدیم تاریخ جنگ انگونه که هست روایت شود و از داستانهای تخیلی كه بنمايه و هستهي اصلي داستانش ریشهی فرهنگی ندارند و محل مناقشه اقوام است پرهیز شود.
جنگ هشت ساله در استان ايلام حوادث تلخ و دهشتناكي را در پي داشته است و مينهاي عمل نكرده هماكنون فقط زير پاي مردم اين ديار عمل ميكنند و گويا قبالهي اين كشندههاي انساني به نام ايلام زده شده است.
جنگ جنگ است. تلخ است و خون و موشك و خمپاره و آژير قرمز و فرار فرار و آوارگي در پي دارد و حلوا توزيع نميكنند و زواياي پيدا و پنهاني دارد كه تنها محققان ، انديشمندان و رزمندگان دوران جنگ ميتوانند بهترين راوي آن باشند.
زبان هنر نيز بهترين زبان براي بيان اين رخداد نابرابر است و نويسندگان و كارگردانان شهير و جوان كشور ميتوانند بخشهاي خوف و رجا از دوران بمب و آتش و آوارگي را به تصوير بكشند و در اين مسير نبايد اسير گرتهبرداريهاي غير مستند و غير رايج در سريالسازي شوند.
كمتر فيلمي در بخش سريال تاكنون در مورد نقش عشاير كشور ساخته شده است و راما قويدل اين بخش مغفول از جنگ را در قالب يك داستان تخيلي به تصوير كشيده است و چنانچه درنگ و درك درستي از مناطق جنگزده صورت ميگرفت مورد تمجيد عشاير و مرزداران كشور قرار ميگرفت.
ايلدا تنها فيلم تحريف شده از نقش مردم استان ايلام در دوران جنگ تحميلي نيست و شايد آخرين آنها نيز نباشد و فيلمهاي بماني و رنج و سرمستي نيز در يك برهه اعتراض مردم استان را در پي داشتهاند و بهشت فيلمسازان ايراني در حوزه تخيلي است.
تفاوتي ندارد كه يك فيلم در كدام جغرافيا ساخته ميشود اما همهي ايران در جغرافياي جنگ واقع است و آنزمان كه در بعد محلي واگويه مي شود بايستي سنديت ،سبقه تاريخي ،حساسيتهاي قوميتي و پشتوانهي فرهنگي اجتماعي درونمايه فيلمنامه و داستان باشد و حذف شناسههای محلی در فیلم 'بمانی' و 'رنج و سرمستی' و اكنون "ايلدا" میتوانست تاثیری به مراتب شگرف و عمیقتري به دنبال داشته باشد.
فیلم "بمانی" که به گفتهی مهرجویی در زمان اکران نقش موثری! در کاهش خودسوزی دختران ایلام داشته است نیز یکی از فیلمهایی بود که مورد اعتراض جامعهشناسان استان قرار گرفت و البته نمیتوان منکر آمار خودکشی و خودسوزی دختران ایلامی بود اما اشاره مستقیم به نام ایلام بر اساس تابلوهای راهنمای مرزی و ... بار روانی این فیلم را دوچندان نموده است.
فیلم رنج و سرمستی نیز روايت غیر واقعی از دوران دفاع مقدس را توسط الماسی به تصویر کشیده است و در شرايطي كه مهران و ميمك چندين بار به دست دشمن بعثي افتادند اما هيچ گونه استناد تاريخي از اسارت زن ايلامي در 8 سال جنگ ملاحظه نميشود.
مهرجويي و الماسي بدانند قصهی زندگی شهیده ربابه کمالی اولین بانوي شهید راه انقلاب در استان ايلام یا حکایت رشادت بانو فرنگیس حیدرپور شیرزن کرد گیلان غربی(کرمانشاه) که یک عراقی را با تبر از پا در میآورد و یکی دیگر را به اسیری میگیرد و دهها موضوع دیگری که از رشادت زنان کورد میتوانست موضوع فیلمهای دفاع مقدسی با عنوان زنان شود.
این گزاره و پرداخت و ذكر منطقه جغرافيايي نیز در سریال ایلدا نمایان است و چنانچه کارگردان آن قصد به تصویر کشیدن رشادتها و مرارتهای عشایر در استان ایلام را داشت میتوانست بدون ذکر نام منطقه جغرافیایی یا در صورت ذکر نام منطقه با پژوهش و تحقیق متناسب گوشهاي از درد ملموس این قشر ایثارگر و مولد را به نمایش بگذارد.
تحریف رویدادها ریشه در باورهای سیاسی و فرهنگی مسئولین کشور دارد و همواره در مناسبتهاي فرهنگي نيز تلاش شده که ایلام را از شمول استانهاي كرد زبان خارج نمايند.
علاوه بر ايجاد حساسيهاي زباني و پوششي و موسيقي اين فيلم، نويسنده از "گوشبرها" با نام قادر گوشبر نيز رونمايي كرده است .گوشبرها که همان منافقهای زمان جنگ تحمیلی هستند شهدای شاخصی چون شهید امیدی و بیش از ۱۰ شهید والامقام در ايلام را به شهادت رساندند و اما منابع امنيتي و اطلاعاتي در استان اعلام نمودند: هیچ گوشبری در حوزهی جغرافیایی جنگ که داراي اصالت ایلامی بوده و فعالیت مزوارنه و مزدورانه داشته باشد يافت نميشود.
"محمود منصوری" از اسرای دوران دفاع از کیان کشور میگوید:"رحمت سلیمانی" یک از عشایر زمان جنگ تحمیلی است که برای چرای دام به منطقهی "کولگ" رفته بود اما توسط گوشبرها دستگیر و بر تن وی لباس پاسداری پوشانده شد تا او را به چند دينار بيشتر بفروشند.
رحمت ۱۵ ساله که در زمان اسارت یک فرد بیسواد بوده است با کمک آقای منصوری از اسرای استان سواد خواندن و نوشتن میآموزد و بعدها دیپلم میگیرد و کارمند یکی از ادارات میشود که میتوانست بخشی از قصهی هر سریالی باشد.
راما قویدل میتوانست قصهی شهید "کاظم جلیلیان" از فرزندان استان و شيروانچرداول در منطقهی مرزی "میمک" را به تصویر بکشد که تکپسر یک خانواده با چهار خواهر است و آنگاه که شیرینی نامزدی را خورد و قرار بود پنجشنبه لباس دامادی به تن کند در جنگ نابرابر عراق و ایران در جبههي ميمك لباس شهادت به تن میکند و دو خانواده را در ماتمی بیانتها فرو میبرد.
قصهی جهانی زمین فوتبال چوار و توقف زمان در دقيقه ۵۵ و پرکشیدن ۱۵ شهید عزیز از جمله شهيد هزاوه بخشدار نيز میتوانست به عنوان بزرگترین رویداد فوتبالی ایران بیش از ساخت یک فیلم سینمایی مورد توجه قرار گیرد.
آوارهگی در کوههای اطراف ایلام در بدترین شرایط زندگی عدم ترك خانه و كاشانه و بايكوتشدن آن در جنگ و پس از جنگ نیز روایت نادرست از اتفاقات و رویدادهای 8 ساله ظلمی نابخشودنی در حق دیار زخمدیده ایلام است و چه بسا دستگاههای فرهنگی ميبايست با عمق نگاه بیشتر و شریفتر نسبت به صدور مجوز به این سری فیلمنامهها اقدام نمايند و انتظار میرود از سازندگان این قبیل سریالها که به نحوی زبان،پوشش، موسیقی و فرهنگ مردم يك سرزمین را به عنوان اصلیترین سرمایهی اجتماعی مخدوش مینمایند و هزينهي آن از جيب بيتالمال تامين شده است سوال شود كه هدف از طرح مباحث تفرقهافكنانه و ايلام ستيزانه روي روی آنتن رسانه ملي چيست و رنج مردم این دیار در شرایط سخت اقتصادی را مضاعف نکنند.