✍ویرا- محمدرضا رستم پور
مهربانی مردم با همدیگر در چند روز گذشته من را یاد دوران کودکی و بمباران و آوارگی مردم ایلام انداخت
به حکم مهربانی پدر منزل ما در اختیار دو خانواده مهرانی و ایلامی قرار گرفت
رایگان و بدون دریافت یک ریال
پدر در کوچه یک خانواده را می بیند که از او سراغ خانه می گیرند .خانه ی خودمان دیگر گنجایش نداشت و پدر دلش نمی آید پاسخ نه بگوید و در منزل خواهرم اسکانشان می دهد
این مهربانی فقط مختص پدر من نبود؛ تمام اهالی هفت چشمه خانه هایشان را با هماستاتی های آواره تقسیم می کردند بعضی ها تا چهار خانواده را هم پناه داده بودند
جنگ هیچ زیبایی ندارد جز همین مهربانی مردم با همدیگر
اما در میان چهرههای زشت جنگ از همه زشتتر آن فروشندهای است که جنس ضروری مورد نیاز مردم را انبار می کند تا در فرصت مناسب چند برابر بفروشد و می توان حدس زد اگر موقعیتش دست دهد به راحتی ظرفیت فشار دادن دکمهی یک پهباد را برای به دست آوردن سودی ناچیز دارد
حتی آن سرپرست خانواده که انبار کردن پانزده کیسه برنج را به حساب آینده نگری خود می گذارد نیز بخشی از چهرهی زشت جنگ به شمار می آید
اصلا گیرم تو و خانوادهات زنده ماندید بعد چه؟! در یک جزیره که فقط تو مانده باشی چکار می خواهی بکنی ؟!
در زمان جنگ انبار کردن بیش از نیاز نوعی تهی بودن را می رساند
فکرش را بکن اگر هر خانواده ده تا پانزده کیسه برنج در خانه انبار کند چیزی به نام برنج در جهان باقی می ماند؟!
آن که اجناس مورد نیاز مردم را به هر نیتی انبار می کند اگر موقعیتش را داشته باشد زشتی های بسیار بیشتر از این ها را می تواند نمایان کند
بدترین بخش زشتی های جنگ شاید همین خودخواهی باشد .